نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

برای نوژاجونم

روزای بهمنی ما

دلبر شیرین زبونم تازگیها خیلی بهونه گیر شدی ودلت میخواد بری پارک وشهربازی واسه همین جمعه 10بهمن بعدازاینکه بردمت حموم و ناهارت رو کامل خوردی و چای بعدازظهرت رو نوش جان کردی آماده شدیم و رفتیم خانه ی کودک بوستان.خیلی بهت خوش گذشت و بازی کردی 1ساعتی اونجا بودیم بعد گفتی بریم مغازه ی بابایی که از شانس ما بابا مغازه نبود ورفته بود پیش دوستش. به خاطرآلودگی هوا نمیتونیم زیاد بریم بیرون واین باعث شده بیشتر کلافه بشی و کمتر با همسنای خودت ارتباط داشته باشی.خونه هم کلی حوصلت سر میره اما قول میدم هوا که بهترشد ببرمت پارک وشهربازی. عزیزم اگه گاهی دعوات میکنم وناراحت میشی هم از خستگیه منه هم کلافگی تو ازموندن تو خونست.باور کن بهتر میشه .روزای...
14 بهمن 1393

جشن قدم حلما جونی

بالاخره حلما خانم 22 دی ماه راه افتاد و کلی خوشحال شدیم که یکی به شیطونکاو دونده های خونه ی مامان فاطمه اضافه میشه. به همین مناسبت خاله هلاله ی با ذوق و سلیقه هم جشن قدم براش گرفت.به نوژای گلم که خیلی خیلی خوش گذشت چون عاشق تولد بازیه. حلمای عزیزم قدمهایت استوار و رو به موفقیت . عشق خاله با کیکش ست کرده نوژاو حلما در حال بوس بازی وای فدای اون ژست خوشگلت بشم من ...
12 بهمن 1393

جشن تولد حلما جونی و شب یلدا

عزیزم تولد حلما جونی برامون خاطره شد .همون قضیه ی دزدیه خونه که پست قبل گفتم وتموم شیرینیه اون روز رو به کام هممون تلخ کرد .دیگه نمیخوام در رابطش حرفی بزنم .فقط بریم سراغ عکسا: خاله هلاله خیلی زحمت کشیده بود .تولد حلما جونی با تم کریسمس بود تزیینات عالی بود همه چیز خیلی خوب بود وشما غرق شادی وذوق عشقم با لباس بابا نوئلی که براش سفاش دادم میخواستی کیکو انگشت بزنی اما هربار منعت میکردیم دوتا عشقام نوژاو رهام عزیزم حلما جونی ونوژا جون درحال عکاسی از حلما کوچول یعنی این پفیلا رو نوژا تا آخر تولد همش میخورد .اینقدر که گفتم نخور اصلا حرفمو گوش نمیداد دستش و دهنش پر...
11 بهمن 1393
1